آتشی از عشق1
آن قدر تو را فریاد زده ام
که جاده در من به پایان رسیده است
قطارها به هم خورده اند
و ابرها فرو افتاده اند
آن قدر تو را فریاد زده ام
که قناری شعرم مُرده است
و هرچه در کوچه می شنوم
باد است
با صورت غمگین لال
آن قدر که
سبوها شکسته اند
و شراب از دست بد مستی ام
عصبانی ست
آن قدر تو را فریاد زده ام
که باز نمی توانم بگویم دوس...تت ...
و دیگر گلویم خالی ست
نظرات شما عزیزان:
تو از من دور شده ای و اين
تمام واقعيت هاست !!!
.gif)
.gif)